دولت که هیچ؛ دلم برای حامیان سرسخت دولت؛ امثال فاطمه رجبی میسوزد.
کم کم باید به این نتیجه برسیم که حکومتداری ذاتا با پدرسوختهبازی و کلاشی عجین است. دلم برای فاطمه رجبی میسوزد؛ برای ابوذر و برای بقیه. دولت محترم مصداق بارز کار بدون پاسخگویی است. کار بدون توجه به آگاهی مردم و رضایت عمومی. کار با اعلام رسمی عدم نیاز به سرمایه اجتماعی.
منتظر لحظهای هستم که 10 روز به پایان کار دولت محترم مانده باشد و در خبرگزاریها بخوانم که مثلا «منوچهر متکی به درخواست رییس جمهور استعفا کرد». جالب است. خیلی هم جالب است. بدون اندکی حیا از وزیر محترم درخواست میکنند که استعفا بدهد. البته به خودشان ربط دارد. اما نکته اصلی یک جای دیگر است.
یکی از انتقادهای امثال دکتر احمدی نژاد پیش از ریاست جمهوری درباره دولت آقای هاشمی این بود که ایشان در هر حال از رفتارهای مدیرانشان حمایت میکنند و ایضا دفاع. اما حالا میبینیم همه آن حرفها دستکم از جانب دوستان کنونی دولت محترم حرف مفت بوده است و صرفا کارکرد تبلیغاتی و جذب رای و اینها داشته است.
یک رویه جالب که در دولت فعلی خیلی معمولی شده است شایعهسازی برای دک کردن وزرا بوده است. مشاوران محترم و گاه جالب رییس جمهور و ایضا معاونهای ایشان خیلی راحت مصاحبه میکنند و میگویند فلانی میخواهد استعفا بدهد؛ در حالی که هیچ خبری نبوده است و آقای وزیر فقط مثلا یک اعتراض کوچولو کرده بوده است. بعد از چند وقت خبر میرسد که آقای وزیر استعفا داده و به خاطر مسایل شخصی نمیتواند با دولت همکاری کنید.
آدم به این جا که میرسد یاد دعواهای فوتبالی میرسد که مثلا هاشمی نسب تا وقتی که توی آن تیم بود فلان شعار را در مدحش میگفتند و وقتی از آن تیم رفت فحشهای جالب بود که نثار میشد. حتما شنیدهاید!
بگذریم. دلم برای حامیان دولت اسلامی میسوزد که باید چشمانشان را ببندند و تملق کنند تا مثلا وجهه دولت بد نشود و از این حرفها. کاش دولت دستکم به خاطر این حامیان دلسوز یه خرده در حد نوک سوزن با دقت بیشتری رفتار میکرد. نمردیم و دولت اسلامی را هم تجربه کردیم!